×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

سفينه حافظ

....

عاشق حقيقي و غير حقيقي

انسان عاشق نمي پرسه چقدر دوستم داري؟؟

 بلكه ميپرسه: ميدوني چقدر دوستت دارم؟؟

حالا تو كدومشي؟ مي خواهي بدوني چقدر دوستت داره؟؟  يا مي خواهي بدونه چقدر دوستش داري؟؟؟!!
***********************
اين كه از خودت بپرسي : چرا عاشق شدم؟؟!! ...چي شد كه عاشقش شدم؟؟؟..و.... خيلي خوبه  خصوصا مادامي كه هيچ جوابي براي سوالات نداشته باشي... و نتوني جوابي پيدا كني... اينجاست كه عشقت حقيقيه..
دوست داشتن حقيقي دليل نميخواد.. پس هر وقت سر و كله دليل پيدا شد بايد بهش شك كرد1!!
هر عاشقي لازمه به اين مرحله  پرسش از خود برسه تا تكامل مسير حقيقي عشقش را طبيعي طي كنه...  بزرگي گفته زندگي ارزشيابي نشده ارزش زيستن نداره. و عشق ارزشيابي نشده هم چون با درك و آگاهي خود فرد بر احساسش نيست لذا گذرا و بي دوام است و ماندگار نيست:  
سه شنبه 22 خرداد 1391 - 10:19:33 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://irajkhan404.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 29 خرداد 1391   9:00:49 PM

درود موضوع قدری پیچیده تر از این حرفهاست ضمن اینکه گفته هاتون هم درستند ،اینکه با یک نگاه؟ یا طی یک فرایند اشنائی عاشق شویم دو موضوع متفاوته اما  استرس واحدی ایجاد میشود که شیرین نیز میباشد  مجموعه اکتسابات ایده ال هر فرد در ارتباط با طرف مقابلش و مورد نظرش بطور ناخود اگاه و در انی تحلیل شده تراوش می کند مانند کشیرن انگشت از یک ظرف داغ که نا خود اگاه اما با توجه به اکتساباتش در طول عمر و تجربه چنان انی دست عقب کشسیده میشود که هر گز فکرش را نکردی و بسرعت اتفاق می افتد عشق هم همین طوره نوع دفعتنش اما بر اساس تصورات خودته ، نیاز است نیازهای انسان را مطالعه نمود و در کنارش فیزیولوژی بدن را و اتفاقات الکتروشیمی روخ داده در بدن را و...بحث جالبیه و اجتاناب ناپذیر است اما بهتر خطا ناپذیرش نمود که خودش داستانیست؟ خانمی ببینیمت بزودی انشا الله(دوستی المانی میگفت  اگر شما بگوئید انشا الله هرگز انجامش نمیدهید!)؟

http://azad2011.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 22 خرداد 1391   10:56:20 PM

در وصف عشق بسیار گفته و نوشته اند اما توصیف عشق از زبان افلاطون بسیار جالب می نماید همانجا که گفته است: "چیزی که ما آن را عشق می نامیم آرزوی آدمی است که نیمه ی اصلی خود را که او را کامل می کند باز یابد".

اکنون با تو می گویم که؛

آیا عشق سودایی باطل در پی توجیه بی منطقی نوع بشر نیست؟!

بگذریم! توجه شما را به نظر این فیلسوف باستانی جلب می نمایم،تا خودتان در این خصوص قضاوت کنید؛

افلاطون در رساله ی ضیافت خود عشق را از زبان کریستوفنوس چنین بیان میکند؛

آدمیان نخستین دارای چهاردست بودند و چهار پا و سری داشتند به دو صورت و چهار گوش در حرکت سرعت بسیار و نیروی فراوان داشتند. چنان تند رفتار و چابک بودند که در صدد برآمدند به آسمان ها
برآیند و به خدایان حمله برند.

در شورای آسمان از وحشت آدمیان چهار پا غوغا افتاد. خدایان درمانده بودند که آنها را به جای بنشانند و یا صاعقه ای بفرستند و همه را نابودکنند. اما از نابودی آدمیان زیانی بزرگ به آنها می رسید چون دیگر پرستنده و قربانی دهنده ای نمی داشتند .

عاقبت زئوس خدای خدایان را فکری به خاطر رسید که دیگران نیز پسندیدند. زئوس بر آن شد که آدمیان را به دو نیم کند تا هم از قدرتمندی آنها بکاهد و هم پرستندگان خود را دو چندان کند. فرمان داد و چنین شد و آنها را چنان پراکند که به زودی هر نیمه؛نیمه ی دیگرخود را گم کرد .

از آن زمان است که عشق به وجود آمد وچیزی که ما آن را عشق می نامیم آرزوی آدمی است که نیمه اصلی خود را که او را کامل می کند باز یابد دوستار شما ازاد.